نویاننویان، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

خاطرات گل پسر

جشن دندونی

نویان داره یه دندون                       قند میخوره از قندون فرشته مهربون                             آورده براش یه دندون آش بخورین نوش جون                   آش دندونی نویان جون مامان جونی, عشق من، نفس من مبارک باشه جشن دندونیت عزیزم. بالاخره تونستیم روز اول اسفند بعد از مدتها برنامه ریزی و تدارکات واست جشن دندونی بگیریم. خاله حدیث و عمو کاوه هم چند روز قبلش اومدن پیش ما تا بهمون کمک کنن. دست گلشون درد نکنه. ایشالا تو شادیهای نیکا جونی جبران کن...
28 دی 1394

نه ماهگی

پسر عزیزتر از جونم نه ماهه شدی . مبارکه مبارکه. هووووراااااااااااااااا.  خوشکلم تو این ماه شما دیگه حسسسسابی تو چهاردست و پا رفتن اوستا شدی ولی هر وقت که خسته میشی دوباره میفتی رو زمین و ترجیح میدی که سینه خیز بری. البته ناگفته نمونه که جایی که کمک داشته باشی واسه ایستادن و راه رفتن ، این کارو به باقی حرکتات ترجیح میدی. یه جورایی مبلای خونه دیگه واسه شما شده اتوبان بهشون تکیه میدی و از این ور تا اون ور هال میری و کیف میکنی.  عاشق کنترلایی و هر کدومشونو که پیدا میکنی میگیری سمت تلویزیون و میخوای کانالا رو عوض کنی. بعضی وقتام که موفق میشی خیلی لذتبخشه برات و کلی میخندی. &nbs...
28 دی 1394

هشت ماهگی

عشقم، عمرم، نفسم، نویان من هشت ماهگیت مبارک مامانی. وااای که هر روز خوردنی تر و دوست داشتنی تر میشی. خدا رو بخاطر بودنت شکر میکنم بارها و بارها. پسری من تو این ماه دیگه کامل کامل میتونی بشینی و ازین کار حسابی کیف میکنی چون تسلط بیشتری داری روی گرفتن اشیا.   حرکت جدید بعدیت این بود که دوست داری همه چیزو بگیری و بلند شی. مبلا ، میز ناهارخوری، روروک ، میز تلویزیون و ... وقتیم که موفق میشی و سرپا می ایستی یه لبخند به پهنای صورت میزنی و پیروزیتو جشن میگیری. مامانی و بابایی هم عشق میکنیم ازین حرکتت.    خب یواش یواش داری قلمروتو بزرگتر میکنی و این ...
26 دی 1394

هفت ماهگی

گل پسرم فرشته من هفت ماهگیت مبارک. دردونه من توی این ماه شما اولین مروارید لبخندت یعنی اولین دندونتو دراوردی دقیقا روز 26 آذر . مامان داشتم به شما آب میدادم که احساس کردم یه چیزی میخوره به لیوان. چند بار لیوانو به لثه هات زدم تا تونستم بفهمم که بله پسر کوچولوی ناز من، همه وجود و زندگی من دندون درآورده. خیلی لحظه قشنگی بود مامانی و من از فرط خوشحالی گریه میکردم . یه حس عجیبی داشتم  و ازینکه شاهد بزرگ شدن میوه عشق و زندگیم بودم تو پوستم نمیگنجیدم. هیچ وقت اون روز و اون حس قشنگ رو فراموش نخواهم کرد و بخاطرش همیشه شاکر خدای مهربون هستم که اجازه میده شاهد این لحظه ها باشم و این شادیها رو با تمام وجود حس کنم.  تو این ماه ...
21 دی 1394

فقط عکس و عکس

من متعلق به همه هستم.....   آآآآآآآآخ جون حموووووووووووووم.............   من و ماشینم همین الان یهویی...........   بدون شرح.   اخه چقده من خوش تیپپپپم........   My mummy ROCKS.   و این هم DJ NOYANNN......     بفرمایین اسباب بازی خوشمززه..........   بابا نویل شدم............   یادتونه گفتم عاشق اسباب بازیامم   من وعمو کاوه جونممممم   بدون شرح بازم.................. ...
20 دی 1394
1